معنی مکانیزه و خودکار
حل جدول
ماشینی
مکانیزه
ماشینی، خودکار
ماشینی شده
خودکار
اختراعی از جان لود آمریکایی
معادل فارسی اتوماتیک
لغت نامه دهخدا
مکانیزه. [م ِ زِ](فرانسوی، ص) کاری با ماشین انجام یافته چنانکه زراعت مکانیزه.(از لاروس).
- مکانیزه کردن، با ابزار و وسائل ماشینی کاری را انجام دادن.
|| شبیه ماشین شده: ماشین انسانها را مکانیزه می کند.(از لاروس).
خودکار
خودکار. [خوَدْ / خُدْ] (ص مرکب) آنچه پیش خود کار می کند و احتیاج بمراقبت ندارد.آنکه کار کردن او امر و گفتن لازم ندارد و خود آن کاری که باید کرد در موقع خود کند. (یادداشت مؤلف).
- قلم خودکار، قلمی که احتیاج بدوات ندارد و با ماده ای که از ابتداء داخل آن است نوشتن انجام می دهد.
- ماشین خودکار، ماشینی که احتیاج به مراقبت کارگر ندارد و خود کار خود را انجام می دهد.
مترادف و متضاد زبان فارسی
خودکار، ماشینی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فارسی به عربی
آلی
معادل ابجد
970